انگار فصلی میان فصلها گم شده است
که دل ها را قراری نیست
هر چه بیشتر فکر میکنم میبینم
این ما هستیم که سپری میشویم نه روزها
خیلی وقت بود که از آرزوهایش حرفی نمیزد
مگر تمامشان را به نام من زده بود پدر
آرام می گیرم
در طوفان خیالت