این اولین سفره ای بود که بعد از خاکسپاری مادر دور هم جمع شده بودند.
دخترک اصلا لب به غذا نمیزد ولی اینبار هیچکس متوجه نشد.
صحبت میانشان گل کرده بود، مترسک با خوشحالی گفت :ببین من از تو هم آدم برفی ترم.
آدم برفی نگاهی به آسمان انداخت و گفت :تو راس میگی البته تا فردا ظهر.